درب کنسرو بازکن برقی

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
+ ادامه پاسخم به نظر نفر اول 
بسم الله الرحمن الرحيم
وبذکر مولانا صاحب الامر و الزمان

يه قسمتي از جواب "يعني چي؟؟" رو گذاشتم
بعد از اينکه اين متن رو نوشتم متوجه شدم خيلي از کلمه "غرب" استفاده کردم. شايد دچار يک جور وسواس شدم. خلاصه ببخشيد.
اين هم بقيش:
يکي ديگه از مسائلي که اين رو نشون ميده اينه که زماني افرادي در کشور ما بشدت تحت تاثير غرب بودند - از تکنولوژي غرب تا انديشه غرب و تمدن غرب و ...- از اون زمان آشنايي ما با غرب در دوران قاجار تا همين اواخر، و اونها که کاملا در برابر غرب، و تمدن ماديش خودشون رو عقب مونده ميديدن، در پي پياده کردن کامل غرب در کشور خودشون بودند. يعني افراطي ترين موجي که ما رو عقبتر از غرب ميدونست. اونها بدنبال پياده کردن مدرنيته به شکل کامل در کشور بودند. موجي که نه تنها اعتقاد داشت ما بايد تکنولوژي غرب رو کپي برداري کنيم، که حتي معتقد بود ما بايد منش و اخلاق خودمون رو هم مثل غرب کنيم. ( نمي خواستم مساله رو سياسي کنم ولي آقاي خاتمي يک همچنين جمله اي در يکي از سخنرانيها يا مصاحبه هاشون در چيزي حدود 15 سال قبل دارند.)
مطمئنا بقيه جامعه و انديشمندانش از اين جهت از اونها تندتر نبودند!
اما ادامه ي اون نسل روشن‌فکران، که لبه ي موج گرايش به غرب در کشور ما، و نيز در ديگر کشور هاي به اصطلاح متاسفانه معروف "جهان سومي"، هم حالا ديگه حرف از مدرنيزاسون ميزنن، بومي سازي مدرنيته و تمدن غرب. و اونها هم به جايي رسيدن که معتقدن جاهايي از غرب هست که خوب نيست. و اگر توجه کنيد ميبينيد که اين در فکر همه مردم جامعه ما هم به شکلي هست.


اما در مورد جلوتر بودن يا نبودن،
اولش برميگرده به همون بحث اين که اصلا جلو کجاست و عقب کجاست
يک انديشه غايتش انسان محوري و پول محوري و دنيا و ماديات و ... محوري هست. ( من نميگم که مردم غرب کاملا اينگونه اند، من غايت نگاه و انديشه و پايگاه معرفتيشون رو ميگم )
و انديشه ديگه غايتش خدا محوري و حق محوري و عدالت محوري و ... است و در اين راه از مسير دنيا رد ميشه. (همونطور که در مورد غرب گفتم، در مورد مردم جامعه هم، و بخصوص خود بنده، هم اين طور نيست، بلکه وقتي که انديشه و نگاه اسلامي در ما به کمال برسه رو دارم ميگم)
اين بحث تئوريکش. به قول بچه هاي صنايع در بحث مميزي ايزو، مميزي سيستمي، و در بحث ما، در مورد پايگاه معرفتي.

اما بحث عمليش، يا به قول همون بچه ها مميزي تطابق، و در بحث ما، مسأله ي حيات.
در سطح تئوريک اين مساله تا اونجايي که من در بحث آوردم هنوز طرح اجرايي مطرح نشده. يک بحث هست در مورد به قولي جهان بيني و معرفت انسان. اگر منظور اين هست، که عمليش رو بارها و بارها ديديم. انسانهايي که در حياتشون با اين نگاه معرفتي به کمال رسيدند و هم رشد در حيات پيدا کردند و هم رشد در معرفت. نمونش هم اينهمه اولياي حق. اون مصاحبه اي که با شهيد عزيزاللهي در سن چهارده سالگي شده و بارها هم پخش شده نمونه عالي از اين مسالس و فکر نميکنم در اين مورد شما مخالف باشين، هر چند حتما از نظرتون استفاده خواهم کرد.

بعدش هم من فکر مي کنم کمي با جمله آخر شما مشکل داشته باشم.
حرف، شايد حرف غلطي نباشه که تا يک تئوري ضعفهاش در حيطه عمل ديده نشه و اصلاح نشه قابل استناد نيست. ولي من اولا در مورد اين جمله نگاهم اينه که حيطه تعريف داره و خارج از حيطه تعريف خود تئوري خوب مشخصا درست نيست.
مثلا مي گم آيا نص صريح قرآن در مورد بعضي امور هم جاي همچين سوالي داره يا نه؟
اين فقط براي من يک سوال هست، همين. باشه يا نباشه من نميدونم ولي به نظرم در اينجا مصداق نداشته باشه. و اينکه آيا در جاهاي ديگه و حوزه هاي ديگه اي هم هست که ميتونه مصداق نداشته باشه؟ اگر بله کجاها؟
اينها براي من پرسشند ولي به نظرم (هرچند اين من خيلي پرت تر از اين حرفهاست) ما يه جايي با عقل و فطرت رسيديم که عقلمون نميتونه به تنهايي درست عمل کنه، و درکنارش بايد از تجربه (ترکيب عقل و حس) هم استفاده کرد، يعني همونبحثي که شما مطرح کردين، ولي آيا اين کافي هست؟
نگاهي از هستي و خود شناسي که من تا اينجا به اون رسيدم ميگه: نه! در کنارش ما ابزار شناخت ديگه اي به اسم دل داريم. ولي بازهم اين سه کافي نيستند. و نياز به وحي و راهنما و ولي داريم.
پس ابزار آيات و روايات و امر و نهي ولي هم اضافه ميشه که از اونجا که عقل و علم و شناخت همه ما نقص داره، محوري ترين نقش رو اون داره.
مثل قضيه ي روايتي که نقل شده شخصي از سلمان مي پرسه که مثلا اين پارچه چه رنگيه؟ سلمان ميفرمايد هرچه مولا بفرمايد، طرف ميگه: يعني چي؟!؟! ميگم اين پارچه چه رنگيه؟ و سلمان هم همون حرف رو تکرار ميکنه. تا اينکه با سلمان خدمت اميرالمؤمنين(ع) ميرسن و اون شخص مسأله رو به ايشون ميگن. حضرت هم مي فرمايند: درست مي گه سلمان، هرچه که ما بگوييم.
( نقل به مضمون ) ( احتمالا سلمان(ره) ميخواستن چيزي رو به اون شخص بفهمونن، وگرنه فکر نمي کنم هميشه اينطور جواب ميدادند. )

خوب، اين که اين يعني چي خودش کلي جاي بحثه.
اتفاقا حرف شما در يکي از جاهايي که مصداق داره اونجاست که انديشه و تمدن غرب به قدري طرح ها و نظرات و مباحث تئوريکي که مطرح کرده، بعد از مدتي ضعفهاش نمايان شده که ديگه خيلي حرفهاش (برخلاف تصوري که وجود داره) چندان قابل استندا نيست چون خودشون به نوعي به جايي رسيدن که همين که نظريه اي به نظر جواب بده کفايت ميکنه و قابل استفادس و به اون استناد مي کنند و براشون اصل نيست که درست هست يا نيست. وهمين هست که خيلي از نظرياتشون هي باطل ميسه و ضعفهايش نماين ميشه و نظريه ي ديگه اي جاش رو ميگيره که اگر در ادامه و در جهت تکميل قبلي بود بحثي نبود و طبيعت رشد علم و عقل بشري بود ولي خيلي وقتها اختلافات اساسي دارند.


هرچند درمورد بحث تئوري که تا اينجا حاج آقا رهدار مطرح کردند، طرح اجرايي مطر نبوده، ولي روي طرح اجراييش هم کارهايي زياده شده. از مسائلي که در باب اقتصاد اسلامي مطرح هست ( هرچند در اين 30 سال، اغلب مسؤولين نه تنها به دنبال پياده کردنش به بهانه ي اينکه هنوز توليد نشده نبودند، بلکه به دنبال استفاده از نظريات مطرح شده، و نيز کمک به توليد ساختار اقتصاد اسلامي به علت اعتقادنداشتن به همچنين مسئله اي هم نبودنده اند. و نه تنها کماکان به دنبال پياده کردن نظريات غرب و ساختارهاي سکولار و کاپيتال و ليبرال و يا سوسيال غرب بوده اند و هستند، که بيشتر هم به دنبال پياده کدن نظريات تاريخ مصرف گذشته غرب هستند که در خود غرب هم منسوخ شده و ضعفهايش هم در عمل نشان پيدا شده و خود آنها هم کنارش گذاشته اند هستند. يعني کپي برداري کورکورانه. نظريات و طرحهايي که از قضا تقريبا همه شان حداقل مدتي به عمل در آمدند تا فهميده بشود که قابل استناد نيستند و هنوز هم بسيارن اين طور نظريات که در خود غرب هم ضعفهايش رو آمده ولي هنوز استفاده ميشود و قابل استندا نشان داده ميشود، چون ديگر اينقدر اين کلاف را درو خود پيچيده اند که نميدانند چه کنند و به شدت گرفتار شده اند.
البته اينها به معني خوب بودن ما نيست، که من و امثال من هم در جامعه ما بسيارند که دنيازده شده اند.
و البته من هم مروج نظريه تارک الدنيايي و گوشه گيري و بازگشت به عصر چوب و آهن و ...نيستم.

بعدش هم اصلا اينکه اصلا بحث جلسه اول مقدمات يک بحث تئوري - عملي در جلسات بعد بود، جلسه بعد در مورد شاخصه هاي حيات مهدوي هست. يه عنوان طولاني داره که الآن يادم نيست.
اما نکته يکي مونده به آخر اينکه مطمئنا اين متن با توجه به نويسندش، و همينطور درازاش، پر از نقص و ايراده. حتما نظرتون رو مطح کنين تا کمک باشه براي اصلاح اين حقا حقير! نه از اون حقيرايي که به قول بنده خدا، من هم يه طلبه حقير مثل اما(ره)!!
و نکته اول و آخر اينکه مولا و آقامون هرچه زودتر ظهور کنندو ما هم در محضر و در رکاب و در مجلس ايشون که به قول شاعر:
کاش جز مجلس او جاي دگر پا ننهم
تا فقط مجلس او جان مرا سير کند
رشد کنيم و از اين حالت که به قولي يتيمي هست در بيايم و بلکه آقا هم غربتشون کمتر بشه.
اللهم عجل لوليک الفرج و اجعنا من خير اعوانه و انصاره و شيعته، و اجعانا من المستشهدين بين يديه.
جالبه، يه دعا کردم که شايد بشه گفت بيشترش براي خودمون بود تا امام زمان(عج)
يا علي