سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دل دردهای یک آدم وی آی تیست

دل درد؟! : نوشتن؛ صرفاً برای نوشتن(؟!!)

سه شنبه 88 مهر 28 ساعت 9:37 عصر

 

بسم الله الرحمن الرحیم
و بذکر مولانا صاحب الامر و العصر(عج)

(این متن را یکشنبه شب توی دکون نوشتم)

نوشتن؛ صرفاً برای نوشتن(؟!!)

سلام علیکم؛
باز هم به رسم عادت تقلیدی، با "بسم الله" و "بذکر مولانا" شروع کرده ام. تظاهر بد نیست، که خوب هم هست؛ اما "خدا کند شما در مسلمانی خود ریا نکنید!" انشاءالله خودش رنگ نوشته را به رنگ کلام آغازش درآورد.

خیلی پُر نشدم که بگم که دیگه نمی تونم نگم! ولی از حرف - بیاد بیاورید تفاوتهای حرف و عمل را!- خالی هم نیستم. چند وقتی هست که قصد نوشتن دارم و نمیشه. نمیدونم شاید متن آقا جواد بی تأثیر نباشه در اینطور بلبل زبون شدن - البته بنده تا یاد دارم چانه ام فعال بوده، ولی نه از نوع قلمیش!-؛ ولی ننوشتنم برای آن بود که حرفم را حرف نمی دیدم، و هنوز هم...

همین است که در خودِ این نوشته شک دارم. آیا نوشتن برای نوشتن درست است؟! پس "هرگز جز برای خدا کاری مکن"...؟! نمیدونم. شاید هم نوشتنم صرفاً برای نوشتن نباشد... الله اعلم! ...و هو الغفور الرّحیم.

دنبال جایی بودم که مناسب باشد برای ترکیب کاغذ و مداد**. اما نمدونم چی شد که آخرش کارم کشید به "فوق برنامه"؛ که اصلاً بهش فکر(!!) نکرده بودم. البته جای دِنجیست چون این وسط که نشستم خیلی هم پیدا نیستم***! عکس حاج والی روی یخچال، که سرش هم پایین انداخته و نگاه هم نمی کند. شاید برای جهادی!! که دارم ادا می کنم و شاید برای جهادی که باید قضا کنم. فکر کنم اینطور وقتها باید "ما فی الذّمّ" خواند. رساله هم که دم دست نیست، پس طبق معمول بیخیال. راستی تا یادم نرفته، بچه ها (البته آنها با آن همه ریش و ... فقط بچه ی مامانشان می توانند باشند) نصفه شب جمعه از جهادی بازفت برگشته اند. من هم که برایشان دعا می کردم. بالاخره سنگر دانشگاه نباید خالی میمانند!

اون بالا توپهای والیبال و فوتبال هنوز هم... خاک می خورند! فوق برنامه ایش که من باشم، باید هم...

این جلو هم روی فایل هنوز دست نوشته ی "پیرغلام حاج حسین خرازی؛ علی اکبری" جلب توجه می کند. البته من فقط یک بار حاجی رو زیارت کردم، چی فکر کرده بودیم، چی دیدیم! (من یکی با تیپ و هیکل و قیافه امیر طباطبایی تو ذهنم بود؛ به ریش نیست، به ریشس! (البته سوءتفاهم نشه، منظورم جسارت به حاج امیر نیست)) این طرف محمد بروجردی نشسته بین کردها؛ با همون خنده مِعروف. ولی عجب صدای گرمی داره. نمی دونم فکرش رو میکرد یه روزی رفقاش کارشون به اینجا بِکِشه؛ عطریانفرِ گروه توحیدی صف کجا، حالا...

آخ آخ آخ! من چقدر مست این یکیشم. چه صفایی داره. عجب بوسه ای میزنه پیچک به دست حضرت امام. خدا رحمتش کنه و درجاتش رو بالاتر ببره (هم حضرت امام رو، هم شهید پیچک رو، هم همه ی اونهایی رو که یار امام عصرخودشون بودند، و هم عکّاس رو)

طاقچه پنجره هم که چیز خاصی برای گفتن نداره، اما برای خوردن...

البته عکس سید مجتبی هاشمی رو روی فایل یادم رفت. بالای سرم هم که عکس حاجی ضابط. نمی دونم چرا داره حال نوشتنم دوباره خراب میشه (حالا بمونه که خود متن رو به موته) این کنار من هم که کارتونهای تازه رسیده "دا". حالا یک سؤال، من اینجا چی کار می کنم؟! نمی دونم چرا یاد محمد میرزایی افتادم که وقتی سال صفری بودیم، برای پیچوندنم میگفت در الغدیر دارن شتر تو شیشه میکنن، برو تماشا!! خودمونیم، سال صفری هم حالی داره ها! باید برم. حاج علی رهبر اومده دکون برای جلسه اخلاق. برمی گردم.

.....................................................................................

و لا تُدهِنوا فَیَهجُمَ بِکُمُ الإدهَانُ عَلَی المَعصیه ****
إدهان از دَهن به معنی روغن میاد. کلیتش یعنی شیره سر خودتون نمالید برای توجیه گناه و ... که این شما رو به سمت گناه و معصیت میبره.

اما اون سؤال که پرسیدم من اینجا چی کار میکنم. یه جَنبَش اینکه خُب، اینها عکس هستند! تازه شمر هم توی کربلا بود! خُب...

یه جنبه دیگش هم برای من میشه:

قَدْ عَلِمَ السَّرائِرَ، وَ خَبَرَ الضَّمائِرَ. لَهُ الاِْحاطَةُ بِکُلِّ شَىْء، وَ الْغَلَبَةُ لِکُلِّ شَىْء، وَ الْقُوَّةُ عَلى کُلِّ شَىْء. فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُ مِنْکُمْ فِى أَیّامِ مَهَلِهِ قَبْلَ إِرْهاقِ أَجَلِهِ، وَ فِى فَراغِهِ قَبْلَ أَوانِ شُغْلِهِ، وَ فِى مُتَنَفَّسِهِ قَبْلَ أَنْ یُؤْخَذَ بِکَظَمِهِ، وَلْیُمَهِّدْ لِنَفْسِهِ وَ قَدَمِهِ، وَ لْیَتَزَوَّدْ مِنْ دارِ ظَعْنِهِ لِدارِ إِقامَتِهِ.
فَاللهَ اللهَ أَیُّهَا النّاسُ فِیمَا اسْتَحْفَظَکُمْ مِنْ کِتابِهِ، وَ اسْتَوْدَعَکُمْ مِنْ حُقُوقِهِ، فَإِنَّ اللهَ سُبْحانَهُ لَمْ یَخْلُقْکُمْ عَبَثًا، وَ لَمْ یَتْرُکْکُمْ سُدًى، وَ لَمْ یَدَعْکُمْ فِى جَهالَة وَ لا عَمًى، قَدْ سَمّى اثارَکُمْ، وَ عَلِمَ أَعْمالَکُمْ، وَ کَتَبَ اجالَکُمْ. وَ أَنْزَلَ عَلَیْکُمُ الْکِتابَ تِبْیانًا لِکُلِّ شَىْء، وَ عَمَّرَ فِیکُمْ نَبِیَّهُ أَزْمانًا، حَتّى أَکْمَلَ لَهُ وَ لَکُمْ فِیما أَنْزَلَ مِنْ کِتابِهِ دِینَهُ الَّذِى رَضِىَ لِنَفْسِهِ، وَ أَنْهى إِلَیْکُمْ عَلى لِسانِهِ مَحابَّهُ مِنَ الاَْعْمالِ وَ مَکارِهَهُ، وَ نَواهِیَهُ وَ أَوامِرَهُ، فَأَلْقى إِلَیْکُمُ الْمَعْذِرَةَ، وَ اتَّخَذَ عَلَیْکُمُ الْحُجَّةَ، وَ قَدَّمَ إِلَیْکُمْ بِالْوَعِیدِ، وَ أَنْذَرَکُمْ بَیْنَ یَدَىْ عَذاب شَدِید.
فَاسْتَدْرِکُوا بَقِیَّةَ أَیّامِکُمْ، وَ اصْبِرُوا لَها أَنْفُسَکُمْ، فَإِنَّها قَلِیلٌ فِى کَثِیرِ الاَْیّامِ الَّتِى تَکُونُ مِنْکُمْ فِیهَا الْغَفْلَةُ، وَ التَّشاغُلُ عَنِ الْمَوْعِظَةِ. وَ لا تُرَخِّصُوا لاَِنْفُسِکُمْ فَتَذْهَبَ بِکُمُ الرُّخَصُ مَذاهِبَ الظَّلَمَةِ، وَ لا تُداهِنُوا فَیَهْجُمَ بِکُمُ الاِْدْهانُ عَلَى الْمَعْصِیَةِ.
عِبادَ اللهِ. إِنَّ أَنْصَحَ النّاسِ لِنَفْسِهِ أَطْوَعُهُمْ لِرَبِّهِ، وَ إِنَّ أَغَشَّهُمْ لِنَفْسِهِ أَعْصاهُمْ لِرَبِّهِ. وَ الْمَغْبُونُ مَنْ غَبَنَ نَفْسَهُ، و الْمَغْبُوطُ مَنْ سَلِمَ لَهُ دِینُهُ، وَ السَّعِیدُ مَنْ وُعِظَ بِغَیْرِهِ، وَ الشَّقِىُّ مَنِ انْخَدَعَ لِهَواهُ وَ غُرُورِهِ. وَ اعْلَمُوا أَنَّ یَسِیرَ الرِّیاءِ شِرْکٌ، وَ مُجالَسَةَ أَهْلِ الْهَوى مَنْساةٌ لِلاِْیمانِ، وَ مَحْضَرَةٌ لِلشَّیْطانِ. جانِبُوا الْکَذِبَ فَإِنَّهُ مُجانِبٌ لِلاِْیمانِ. الصّادِقُ عَلى شَفا مَنْجاة وَ کَرامَة، وَ الْکاذِبُ عَلى شَرَفِ مَهْواة وَ مَهانَة. وَ لا تَحاسَدُوا فَإِنَّ الْحَسَدَ یَأْکُلُ الاِْیمانَ کَما تَأْکُلُ النّارُ الْحَطَبَ، وَ لا تَباغَضُوا فَإِنَّهَا الْحالِقَةُ. وَ اعْلَمُوا أَنَّ الاَْمَلَ یُسْهِى الْعَقْلَ، وَ یُنْسِى الذِّکْرَ، فَأَکْذِبُوا الاَْمَلَ فَإِنَّهُ غُرُورٌ، وَ صاحِبُهُ مَغْرُورٌ.

بى شک خدا داناى اسرار است و از اندیشه و راز دل هر کس با خبر. او به هر چیز احاطه و بر هر کار تواناست. پس هر کس از شمایان که براستى مرد کار است در فرصتى که برایش پیش آمده است باید، پیش از آنکه اجل بناگاه او را برباید، دست به کار شود. آرى، در فراغتى که دارد و گرفتاریها هنوز او را در منگنه ننهاده است و نفَس براحتى مى آید و خفگى مرگ، نفس گیر نشده است، باید براى خود و آینده اش آماده شود و از کاروانسراى دنیا براى خانه اصلى رهتوشته بردارد.
پس اى مردم، شما را به خدا، شما را به خدا در مورد کتابش که نزدتان به امانت نهاده و حقوقى که به ودیعت سپرده است، که بى تردید خداى سبحان شما را بیهوده نیافریده و سر خود وانگذارده و در وادى نادانى و نابینایى رها نساخته است. راه خیر و شر را به شما نمایانده و کردارتان را دانسته و پایان زندگیتان را نوشته است. قرآن را بر شما فرود آورده که روشنگر هر چیز است، و پیامبرش را روزگارى دراز در میان شما زندگى بخشید، و در پرتو کتابش دین خود را که براى او و شما پسندید کامل کرد، و کردارهایى را که دوست دارد و نیز اعمالى را که خوش ندارد رسماً ابلاغ فرمود، و راه عذرخواهى را بست، و حجّت را بر شما تمام کرد، و پیشاپیش شمایان را بیم داد و از سقوط در عذاب شدید ترسانید.
پس اینک تتمّه عمر خویش را غنیمت شمارید و صبر و پایدارى پیشه سازید، که این روزها نسبت به روزهایى که به غفلت و دورى از موعظه سپرى کرده اید، اندک است. خود را در سراشیبى رفاه طلبى و بى بندوبارى میفکنید که به چاه ستمگران سقوط کنید، و سهل انگارى و سازشکارى نکنید که در گناه افتید. بندگان خدا، هر کس خداى را بیشتر اطاعت کند بیشتر به خیر و سعادتخود دست یازد، و آن که بیشتر پروردگارش را معصیت کند بیشتر در نکبت و سیه روزى خود گام برداشته است.
مغبون آن که خود را فریب دهد، و شادمان کسى که دینش سالم مانَد، و خوشبخت آن که از دیگرى پند گیرد نه خود مایه پند دیگران باشد، و بدبخت کسى که فریب هوس خویش خورَد.
بدانید ریا هرچه هم کم باشد شرک است، و همنشینى با بلهوسان، ایمان را از یاد برَد و حضور شیطان را در پى دارد. از دروغ بپرهیزید که ضدّ ایمان است. راستگو بر بلنداى رستگارى و بزرگوارى است و دروغگو بر پرتگاه سقوط و خوارى. هرگز رشک مبرید که ایمان سوزد چونان آتش که هیمه سوزد، و با یکدیگر دشمنى مکنید که هر خیر و برکتى را بر باد دهد. بدانید که آرزوى دراز، اندیشه را تباه کند و یاد خدا را از دل برَد. پس آرزوهاى رؤیایى را دروغ دانید، که فریب است و کسى که آن را پذیرد فریب خورده است.****

انشاءالله که خیلی شعاری نشد.

اجرکم عندالله
التماس دعا
یا علی

------------------------------------------------------------------------

*در قسمت سوم از فیلم «امام علی(ع)» که وردان وقتی میبینه اباقطام و قطام دارن میژیچوننش و موضعگیری تندشون رو و ادعای آمادگیشون برای جهاد با ولید رو میشنوه، این حرف رو میزنه.
** اِتُد 7/0 ام را می گویم.
*** اغراق در وضع فعلی واحد و البته توصیف حالت عادی واحد
****خطبه 86 نهج البلاغه



نوشته شده توسط : سجاد نوروزنژاد قادی | نظرات دیگران [ نظر]

درد دل یا دل درد: ما و ضعفمان در صراط

یکشنبه 88 شهریور 8 ساعت 7:28 صبح


بسم الله الرحمن الرحیم
و بذکر مولانا صاحب الامر و الزمان (عج)

درد دل یا دل درد: ما و ضعفمان در صراط
(شاید در مفهوم
 «شما خودتان را درست کنید، کشورتان درست خواهد شد.»)

این یک متن اولیه است، پر نقص و پر غلط، و ان شاء الله باید اصلاح و تکمیل شود؛
لذا دعاگوی شما برای لطفتان در نقد کردن آن خواهم بود.

چه می شود که آنها در راه کج خود اینچنین استوارند و ما در راه راست خود اینچنین ضعیف؟
چرا تلاش آنها برای اهدافی چنین پست آنگونه است و تلاش من و امثال بنده، که ادعا داریم حداقل به دنبال حق هستیم، برای اهدافی چنان عالی؟!
بخشی به خود راه باز میگردد. آنها برای خودشان و برای رسیدن به هدف خودشان راه می سازند، و خُب در این جهت از هر ابزاری که به درد راهشان بخورد استفاده می کنند. ولذا این است که آنها تا این حد به ابزار علاقه مندند و تا این حد ابزار دارند.
اما ما چه؟ مساله این است که ما صراطی داریم که قرار نیست ما آن را برای خودمان، و برای اهداف خودمان  بسازیمش؛ بلکه خود را برای آن و برای اهداف آن باید بسازیم. و هر چه که استفاده می کنیم برای به انجام رساندن این امر، ابزار نیست، که عقیده مان است. ما از ابزاری خارج از عقیده مان فایده ای نمی توانیم ببریم. در واقع هر چه که ما در راه برای رسیدن به هدف استفاه می کنیم جزئی از اعتقادمان است. حتی اینکه می گوییم تظاهر در جاهایی هم خوب است و لازم، این هم جزو اعتقاداتمان است و منشاء از اعتقادتمان میگیرد. لذا اینکه گاهی بعضی امور را تنها با این استدلال که این کاری نمادین است، درست نیست، چرا که تا ندانیم این کار نمادین و تظاهر برای چیست و منشائش چیست نمی فهمیمش و نتیجه ماندن در نمادها و ظاهرها می شود. ما هرچه میکنیم اعتقادمان است، نتیجه اش می شود سیاست ما دیانت ماست و دیانت ما سیاست ماست.
اما چرا ما در این صراط ضعیفیم؟! می پرسم چرا نباشیم؟!وقتی قرار است هر چه از آن در این صراط، بهره میبریم این اعتقادات سست و پر عیب باشد؛ وقتی قرار است با این معرفتِ بی معرفت در این صراط قدم بگذاریم؛ وقتی قرار است با این خلوصِ ناخالص پیش برویم، خُب پرواضح است که پیش‌رفتی در کار نخواهد بود. حالا بهتر می فهمم آن جمله حضرت امام خمینی رحمه الله علیه را که فرمود " شما خودتان را درست کنید، کشورتان درست خواهد شد."
ما برای این خود سازی نیاز به همان دو بال علم و ایمان داریم.
در حدیث است که معصوم علیه السلام می فرمایند:" علم زیبایی عقل است و ایمان زیبایی روح."
باید بخوانیم و بیاموزیم، تا علم یابیم؛ و خود را خالص کنیم تا ایمان یابیم. و این هر دو برای آن است که رشد کنیم و تربیت شویم.
لذا نباید اندیشید که هیأت و مناجات و مراسمات مذهبی تنها ابزاری برای تبلیغ است، بلکه اینها خود، قسمتی از راهند، و البته در این فضای جهاد اکبر، بخش مهمی از راهند، و باید مورد توجه بیشتری قرار بگیرند.

التماس دعا
یا علی



  • کلمات کلیدی : درد دل، دل درد، صراط، خودسازی
  • نوشته شده توسط : سجاد نوروزنژاد قادی | نظرات دیگران [ نظر]

    دلها و دردها؛ یا همان مسئله ی سکوت

    یکشنبه 88 تیر 28 ساعت 7:12 عصر

     

    بسم الله الرحمن الرحیم
    و بذکر مولانا صاحب الامر و العصر(عج)


     
    مدتیست حرفی ندارم که بخواهم از آن بگویم.
    هرچند گفتنی بسیار است؛ اما زبان من و شخص من و .. ناتوانتر و حقیرتراز ازنزدیکی به آن گوهرهاست.
    هر چند عمری رندی کرده ایم و گفته ایم، و هرچند باید گفتنی ها را گفت؛ اما باز هم سکوت، بزرگ نعمتیست.

    ---------------------------------------------

    قضیه "دل درد" هم همان است. وقتی حرفها "دردِ دل" است که "دل"ی باشد، وگرنه حرف ها می شود "دل درد" که این دو، هم "دل"ها یشان فرق می کند و هم "درد"هایشان و هم...

    ---------------------------------------------

    بدجور محتاجیم.... دعا یادتون نره، خدا هم خیلی کریمه، ما هم ...
    یا علی باشین

    اما باز هم رندی میکنیم که چاره ای هم نداریم:
    اللهم عجل لولیک الفرج

     



  • کلمات کلیدی : درد دل، دل درد
  • نوشته شده توسط : سجاد نوروزنژاد قادی | نظرات دیگران [ نظر]

    این ها درد است 1؛ حال 'دردِ دل' یا 'دل درد'!

    سه شنبه 88 تیر 2 ساعت 2:44 صبح

    بسم الله الرحمن الرحیم
    و بذکر مولانا صاحب الامر و الزمان

    این ها درد است 1؛ حال "دردِ دل" یا "دل درد"!

    این ها قسمتی از دردِ دل هاییست که متأسفانه رویشان وقت کافی نگذاشته ام، و نتیجه-همانطور که اگر بخوانید می فهمید- چند کیلو(!)(1) درد شده که شاید برخوردی که با این دردها کرده ام، بیشتر به "دل درد" بخورد! تا "دردِ دل"، انگار که خواسه باشم از شرشان خلاص شوم، ولی حقاً اینطور نیست.
    ----------------------------------------------------------


    این 6، 7 سالی که در حال و هوای بلوغ و نوعی گذار بودم (و هستم)، همواره درگیر دغدغه ها و سؤالات و افکار و ... بسیار بوده ام (و هستم). از سویی به دنبال آنها نرفتن ها (حتی تا حداقل های لازم در خیلی جاها) و از سوی دیگر، در مواردی بیش از حد وقت گذاشتن ها (که البته آن هم چون تقریباً هیچ جریان و نظم و برنامه ای نداشته، ............ ). و نتیجه ی این افراط و تفریط ها...؛ بی عدالتی ها...؛ خیانت(2)و ...
    به دنبال منابع و مراجع رفته ام. به سراغ اساتید، فضاهای فرهنگی، کتب و... و...، و همه آنها  بلکه فراتر، معشوق و محبوب، رفته ام؛ و درستش آن است که نرفته ام چون کم استفاده کرده ام(3). در حرکتی که «حرکت» نبود (و نیست). و این علتی دارد.
    امروز در راه نانوایی فکر می کردم که چرا استدلالها و حرفهایم در خانواده آنقدر که باید، راحت و مورد توجه نیست. حرف که غلط نیست، حتی مخاطبم که خانواده هست هم قبولشان دارد، پس مشکل کجاست؟! دیدم فضای حاکم بر حرفهایم، بیشتر تقلیدی و نقل قولیست، حرفهایی که اغلب از خودم نیست، و حرفهایی که در خودم نیست، در اعمالم. اندیشه ام در آن حد که باید مستقل نیست و این، اعمالم را به ورطه تقلید و ماندن در ظواهر و اَداها انداخته...
    ----------------------------------------------------------

    شنبه به سراغ یکی از دوستان قدیمی رفتم. بایست با شایان(4) حرف می زدم و همان حداقل یافته هایم را به او هم می رساندم. هرچند ای کاش که او هم بیشتر می گفت. و یا او گفتم از...
    ...ما به نوعی و در حدی در فضایی از تمدنی معروف به غرب هستیم. و در ساختارهای این تمدن، که اساسشان انسان شناسی و هستی شناسیش است، و سعیی که در پاسخ به ابعادی که از ما ترسیم کرده.(5)
    اگر انسان و جهان هستی را به درستی نشناسی، نمی توانی ابعاد وجودی و نیاز او را به درستی درک کنی، و پاسخگوی نیازهای او نمی توانی باشی. مشکل اصلی این تمدن شاید این باشد؛ و نتیجه، ساختمانیست متزلزل و ناهماهنگ و پرسوراخ و پر از موجودات موذی(6) و ... که ما تقریباً(!) در فضای آن نفس می کشیم. (نگویم زندگی می کنیم بهتر است!)
    و در این میان ما کجای کاریم؟ به دنبال هویت رفتن ها، سؤالات و جستجوها، غرب شناسی ها و معرفت نفس ها و حتی معرفت شناسی و... و همه این « ......... شناسی » ها برای چیست؟
    روایت است که معصوم(ع) می فرماید: "خدا رحمت کند کسی را که بفهمد از کجاست، در کجاست، و به سوی کجاست" «من أین، الی أین، و فی أین»
    با شناختن "من أین" و "الی أین" جهت گیری کلی حیات را می شناسیم، و شناختن  محیط زندگی، قسمتی از "فی أین" است. و در این میان ماییم و این ساختار ویران که بر محیطی که ما قرار است در آن جاده ی حیات را بسازیم، غالب شده و محیط زندگی ما را شکل داده. ما باید با آن درگیر شویم، ولی به آن تن ندهیم و تسلیمش نشویم. ساختاری که با شناخت ناصحیحی که از ابعاد ما داشته، نقشهایی را برای ما در خود تعریف کرده و ساخته، که نه تنها مجموعه این نقشها پاسخگوی ما نیست که خود بحران آفرین است. و ما درمیان این نقشها باید «زندگی» کنیم.
     آن ساختار صحیحی هم که ما بدنبالش هستیم هنوز شکل و الگویش تکمیل و تمام نیست. خُب، برای حیات در این میان چه باید کرد؟ ماییم و حیات و نقشهایی که متناسب با ابعاد وجودیمان، در حیات باید ایفا کنیم. نقشهایی «باید»ی، که با ساختار «هستها» چندان هماهنگی ندارد.
    هر کدام از ما درحدّی و در زمینه هایی در حال جستجوییم، چه در فکرها و آنچه باید، و چه در آنچه هست، و چگونگی نیل از هست ها، و در هست ها، به بایدها. و یکی از مهم ترین منابع (اگر نگوییم مهم ترین منبع) برای جستجو در این میان، یافته های دیگران است. به بیانی همان «و أمرهم شورا بینهم». مهدی فاطمی صدر(7) راجع به شکل رشد شهدا در جبهه نکته ظریفی می گفت. می گفت شهدا رشدشان، نوعی رشد جمعی بوده. در هر جمعی یک عده دوست و همراه بودند، که هر کسی که قدمی بالا می رفت، دست بقیه را هم می گرفت و با خود بالا می برد و رشد می داد. و ما نیز باید اینچنین حرکت کنیم. هر کدام باید به دنبال آن باشیم که خود را بهتر بشناسیم، و در کنار آن متناسب با ابعاد خود، نقشهایی که باید را متناسب با هست هایمان و هست های محیطمان تعریف کنیم و در پی اش باشیم که معارف خود را از طریق روابط و حلقه های ارتباطی، اصلاح، تکمیل، و گسترش دهیم و به دیگران برسانیم.
    ----------------------------------------------------------

    در دوران دبیرستان، از یکی از درسهای کتاب بینش اسلامی که مربوط به اندیشه های امام خمینی ره بود، جمله ای از ایشان برایم یادگار ماند.
    "تا نخواهی یک کار را، نمی توانی. و تا بیدار نشوی، نمی خواهی."
    مطمئناً اگر ما در آن حد که بیدار هستیم، نخواهیم، این بیداری کم می شود. و از سوی دیگر هر چه قدر که بخواهیم، این بیدارترمان می کند. در واقع بیداری و خواستن، دو بال برای اوج گیری توانستن اند.
    ----------------------------------------------------------

    یاد شعر حاج منصور افتادم که با آن سوز دل می خواند:
    کاش صاحب برسد، این جوانان همه را در ره خود پیرکند...
    اللهم عجّل فی فرج مولانا صاحب الامر و الزمان و أهلک اعدائه و سهّل مخرجه
    حسبنا الله و نعم الوکیل
    یا علی
    ----------------------------------------------------------

    *1  همانطور که دیده اید یا می بینید (یا هیچکدام) تقریباً کیلویی و بی نظم، چیزهای را که به ذهنم آمده را  نوشته ام.
    *2  الآن که در حال پاکنویس این متن هستم، به کلمه «خیانت» که رسیدم، یکی از چیزهایی که به ذهنم خطور کرد، یکی از دیالوگهای انیمیشن "شیر شاه 5/1" بود، که بی مزگیست، و تا حدی هم بیجاست، آنجا که کومبا، آن گراز که دوست سیمبا بود، می گوید "خیانت، شرارت، بی معرفتی خر!!"... ببخشید که این قدر ذهن درب و داغانی دارم و چیز بهتری به خاطرم نیامد! (خواستم این توضیح را پاک کنم ولی دیدم شاید گفتن این حقیقت بد هم نباشد)
    *3  به قول خودم شاگرد خوبی نبودم، ولی به قول قاسم جان که بهترین دوست و به بیانی استادم بود (و هست)، نه، تمرینم کم بود.
    *4  شایان حسن پور را از دوران ابتدایی میشناسم و تقریباً تا پیش دانشگاهی با هم هم مدرسه و هم کلاس بودیم. الآن در بابل مهندسی برق می خواند. از افراد با استعدادی که با دیگران تفاوت هایی داشت (و دارد) و حساب دیگری در حوزه فکری رویش باز می کردم (و می کنم)... ان شاءالله خیر است.
    *5  بنا را می گذاریم بر جستجوهای حقیقی در بنیان گذاران و گسترش دهندگانش. و در نظر نمی گیریم سیاستها و اغراض دنیا طلبانه بعضی را در گسترش اندیشه ها، و در شکل دادن و گسترش این ساختارها.
    *6  مثل همین سوسک های کوماندو (معروف به سوسک فاضلاب)!!
    *7  دوست عزیزی که در تابستان سال قبل با او آشنا شدم، و در مجموع شاید تا این لحظه 5 ساعت هم با او نبوده باشم و بیش از 10 ساعت با او صحبت نکرده باشم ولی گاهی سری به سایتش(vatr.ir) میزنم تا بلکه دوباره فعالش کرده باشد و بتوانم از او استفاده ببرم. خدا اول برای خودش، بعدش هم برای ما حفظش کند!




  • کلمات کلیدی : هویت، غرب، تمدن، درد دل، دل درد، هست، باید
  • نوشته شده توسط : سجاد نوروزنژاد قادی | نظرات دیگران [ نظر]


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    فایل ها
    سخنرانی حاج حسین یکتا
    ساعات روزانه مؤمن
    [عناوین آرشیوشده]